داستان یک جستجو: آیا تبریز هنوز برای آذریها خانه امید است؟
«عسگر»، قهرمان افسانههای شفاهی آذربایجان این بار وارد قصه جدیدی شد، قصه ای جدید؛ چون دنیا هم مثل قدیمها نبود. اسب راهوار و شمشیر آبدیده، جایشان را به یک گوشی هوشمند داده بودند و میدان نبردش، نه دشتهای چالدران، که صفحات بیپایان پلتفرم دیوار بود. رویای عسگر اما همان رویای قدیمی بود: پیدا کردن یک سقف، یک خانهی امن برای خانوادهاش. او که مثل تقریباً یکچهارم جمعیت ایران، ترکزبان بود، دلش پر میکشید برای تبریز، برای کوچههای آشنا و زبانی که با آن بزرگ شده بود. انگشتش را روی صفحه کشید و سفرش را آغاز کرد؛ این بار اما با حساب و کتابی بیشتر.
عسگر به تهران می رود؟
اولین مقصد، پایتخت بود؛ تهران. شهری که انگار دیوارهای خانههایش را با طلا ساخته بودند. بررسیهای آماری آگهیهای ثبتشده در دیوار نشان میداد که قیمت پیشنهادی هر متر مربع آپارتمان مسکونی در تهران به طور میانگین ۱۳۰ میلیون تومان است. اعداد روی صفحه مثل برجهای سر به فلک کشیده شهر، دستنیافتنی به نظر میرسیدند. انگشتش را دوباره روی صفحه لغزاند و به اصفهان، شهر گنبدهای فیروزهای، سفر کرد. قیمتها مهربانتر بودند، حدود ۶۴ میلیون تومان برای هر متر. شهر زیبا بود، اما قلب عسگر در آن نمیتپید.
مقصد بعدی، مشهد بود. اینجا اعداد امیدوارکنندهتر شدند. میانگین قیمت هر متر مربع حدود ۴۹ میلیون تومان در آگهیها بود؛ کمترین قیمت در میان این چهار غول. وسوسه شد. میتوانست خانهای بزرگتر بخرد، راحتتر نفس بکشد. اما نوای عاشیقها و عطر کوفته تبریزی او را به مقصد آخر فرا میخواند.
عسگر به خانه بر می گردد؟
بالاخره به تبریز رسید. به شهری که خاکش برایش آشنا بود. دادههای بیش از چهار هزار فایل فروش در دیوار، داستانی پیچیدهتر را روایت میکرد. میانگین قیمت در تبریز ۵۴ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان بود. کمی گرانتر از مشهد، اما بسیار ارزانتر از تهران و اصفهان. عسگر با دقت بیشتری به آمارها خیره شد. دید که این میانگین، عددی توخالی نیست؛ پرتکرارترین معاملات در همین حدود قیمتی انجام شده بود و این یعنی بازار ثبات داشت.
البته که خانههایی با قیمتهای نجومی، حتی متری بالای ۶۰۰ میلیون تومان هم در میان آگهیها به چشم میخورد، اما سهمشان آنقدر کم بود که نتوانسته بودند تعادل بازار را به هم بزنند. نکتهی جالبتر برای عسگر، «میانه» قیمتها بود. میانه روی مرز متری ۵۰ میلیون تومان ایستاده بود و این یعنی نیمی از خانههای آگهیشده، قیمتی پایینتر از این رقم داشتند؛ برای عسگر، این یعنی امید.
او به متراژها هم نگاهی انداخت. میانگین متراژ خانههای عرضه شده ۱۲۶ متر بود، اما باز هم میانه، عدد دلگرمکنندهتری را نشان میداد: ۱۱۶ متر. این یعنی نیمی از خانهها، متراژی کمتر از این داشتند و برای خانوادهی کوچک او کاملاً مناسب بودند.
عسگر گوشی را قفل کرد و همه چیز را بار دیگر مرور کرد. تهران یک قلعهی دستنیافتنی بود، اصفهان یک دیار غریب و مشهد یک انتخاب منطقی اما برای عسگر، بیروح. تبریز اما ترکیبی از همه چیز بود. نه ارزانترین بود و نه گرانترین. شهری بود با بازاری متعادل که در آن هم خانههای رویایی ثروتمندان پیدا میشد و هم گزینههایی برای آدمهای معمولی مثل او. تبریز بعد از مشهد، بهینهترین گزینه برای زندگی او بود.